زندگينامه محمد صلاح در كتاب پادشاه مصری

لطفانظرخودرا ثبت نمایید

پادشاه مصری کتابی است شامل زندگی‌نامۀ محمد صلاح، پدیدۀ بی‌چون‌وچرای این روزهای فوتبال مصر به قلم مایکل پارت.

مو قهرمانِ نجریج و مصر بود. صورتش را روی دیوارِ زمین فوتبال و بیرون کافه نقاشی کرده بودند و عکس‌هایش تقریباً همه جای مصر بود. هزینۀ راه‌اندازی زمین چهار فصلی که بچه‌های روستا در آن بازی می‌کردند را محمد داده بود، تنها زمین سبزرنگ در میان خیابان‌ها و میدان‌های خاکی. این فقط یکی از روش‌های او برای کمک به دیگران بود.

پدر فریاد زد: «زود باش پسرم!» دیدن پسر بزرگش روی صفحۀ تلویزیون که منتظر شروع بازی در سمت راست زمین بالا و پایین می‌پرید غرور زیادی داشت.

مو صلاح در تونل زیر ورزشگاه المپیک کی‌یف بالا و پایین می‌پرید. صدای جمعیت بیرون به‌قدری زیاد بود که دوستش و مهاجم لیورپول، سادیو مانه، مجبور بود فریاد بزند تا محمد صدایش را بشنود:

«باورم نمی‌شه این جاییم. این بهترین روز زندگیمه!»

محمد صلاح
محمد صلاح

مو لبخندی زد، چشمانش می‌درخشید. این بزرگ‌ترین بازی تیم جوان یورگن کلوپ بود که پیش رو داشتند.

به محض اینکه داورهای بازی، که جلوی صف بازیکنان بودند، شروع به حرکت کردند، روبرتو فرمینیو برگشت و انگشت شستش را به علامت پیروزی به سمت همه بالا گرفت.

مو به سمت چپش نگاهی انداخت. بازیکنان رئال مادرید هم به اندازۀ هم‌تیمی‌هایش متمرکز و آماده بودند. بیشتر آن‌ها در تیمی که هر دو سال قبلی را قهرمان لیگ قهرمانان شده بود، بازی کرده بودند.

مو با خودش فکر کرد: «ولی قرار نیست مقابل ما قهرمان بشن!»

زندگی ورزشی محمد صلاح به عنوان استعدای که توسط استعدادیابان اروپایی کشف شد، سرشار از نکات جذاب و خواندنی است.

قسمتی از کتاب پادشاه مصری:

این اولین باری بود که مو به کس دیگری فکر کرده بود و هرگز آن را فراموش نمی‌کرد. وقتی داستان در نجریج پیچید، ملی‌پوش شدنش بیشتر باعث شد تا قهرمان مردم شود.

و زمانی که در همان سال بویینگ ۷۳۷ از فرودگاه بین‌المللی قاهره به هوا بلند شد تا محمد و ۲۲ جوان هیجان‌زده را به جام ملت‌های جوانان در افریقای جنوبی ببرد. مو غرق در افکارش بود. فکر کرد در کشور من، فوتبال به مردم شادی می‌دهد، اما این کافی نیست.آن‌ها به بیشتر از این نیاز دارند.ر

پلی استیشن‌اش همراهش بود، اما در تمام طول پرواز هشت ساعته، به‌ زندگی‌اش فکر کرد. می‌دانست می‌خواهد خیلی چیزها را تغییر دهد، اما چطور؟

این اولین باری بود که پرواز می‌کرد و اولین باری بود که از مصر خارج می‌شد. عظمت قارۀ خانه‌اش، افریقا، خیره‌اش کرده بود. زیر پایش، سرزمین‌های پهناور و خشک به‌آرامی جایشان را به کوه‌های برفی می‌دادند که با اقیانوسی از جنگل محاصره شده بودند. یک ساعت از روی چند دریاچه پرواز کردند. بعد از آن دوباره جنگل بود، بعد دشتی وسیع و دوباره صحرایی دیگر که برهنه و خالی از سکنه بود. و بعد، بالاخره ساحل زیبای مقصدشان.

جوانان مصری به مراحل بالای مسابقات صعود کردند. ابتدا لسوتو و بعد افریقای جنوبی در برابر فراعنۀ جوان مصر زانو زدند. آن‌ها به نیمه نهایی رسیدند.

در بعد از ظهر ۲۸ آوریل ۲۰۱۱، محمد وسط رختکن ورزشگاه دوبسونویل ژوهانسبورگ ایستاده بود. پنج دقیقۀ دیگر بازی‌شان مقابل کامرون در نیمه نهایی آغاز می‌شد.

پر حرارت گفت: «می‌تونیم برنده بشیم! می‌تونیم قهرمان‌های کشورمون باشیم. باید با هم باشیم. شدید پِرِس کنیم، سریع پاس بدیم. یالا بچه‌ها! برای مصر!»

و با باوری در وجودشان بیرون دویدند.

دیدگاهتان را بنویسید